×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

و خدایی دگرگونه آفریدند

×
×

آدرس وبلاگ من

mooly.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mooly

خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش / به سرش نماند الا هوس قمار دیگر

بُر بزن! نترس. اگر وسط روزهایت هم بُر خوردم همین که سرم را بچرخانم ، ببینم در دست توام، امنیت دستهایت، کافی است.

سرت را می چرخانی شبیه جک لمون می شوی! اما انگار جای آدمها عوض شده. یعنی جای بازیگرها، یا شاید جای بازیها ، یا شاید اصلا ً جای کارگردان!!!

-تو بازیگر خوبی هستی؟ من که نیستم!

-نه! من ولی قمار باز خوبی هستم. ( بُر می زنی ، بُر می خورم ، می ترسم)



خیره خیره چشم می دوزی به دستهایم .

اینقدر طبیعی بازی می کنی که انگار خود ِ خود ِ زندگی است این لعنتی.

که انگار اصلا ً باید هفته ای یک شب زندگی کرد.

نه کمتر و نه بیشتر! لای ورقها زندگی کردن، کاغذی ات می کند.

کاغذ که بشوی حداقل حسنش در این است که نمی شکنی.

دست خودت هم نیست. اصلا ً شکستن در ذات کاغذ نیست.

کاغذ تا می شود اما نمی شکند!

حالا تا دلت می خواهد بُر بزن ، دست بریز ، تقلب کن.

تقلب قاعده بر نمی دارد. با هر قانون و قاعده ای که بشکنی ام تقلب کرده ای. اما با کاغذ نمی شود تقلب کرد چون کاغذ نمی شکند، تا می شود!

-آدمای کاغذی رو بیشتر دوست داری یا شیشه ای؟

-من که سنگم تو خودت حق انتخاب داری! ( می شکنی[ام] ، می شکنم ، می ترسم )



این ترس سگ مذهب را اگر می شد از همه ی دیالوگها حذف کرد احتمال بردنم بیشتر می شد.

چون هم نمی توانستی تقلب کنی هم نمی توانستی دستم را بخوانی.

آس دل را که رو می کردم حاکم کدی می شدی اگر... سرباز اخموی گیشنیزت روی دستم نمی بُرید.

اما انگار تو اصلا ً خلق شده بودی برای خواندن دست آدمها و بریدن روی دستشان.

با این حساب حتی اگر تقلب هم نکنی نمی برم.
دست آخر بازی آنقدر ساده تقلب کردی که باید کد میشدی اما جوری بازی کردم که بازم تو ببری که تو خوشحال باشی...... اما بردتو رو حساب تقلب نذار 

این قاعده ی بازی ماست: تو خوب بازی می کنی. من خوب می بازم. تو فقط بازی می کنی ، مثل همه روزهای عادی زندگی ات.

بازی ات انگار قاعده و قانون هم ندارد.

مثل تقلب!

باختن اما قانون خودش را دارد.

همیشه باید چیزی برای باختن داشته باشی تا بازنده ی خوبی باشی.

حرفی ، شعری ، دلی ، بغضی ، چیزی.... و قمار تو من هستم هر بار که اراده ی باختن می کنی!!!

من قمار باز صادقی هستم... هزار بار باختمت... هزار بار...

-یک دست دیگه بریزیم؟

تقلب که نمی کنی؟! ( بازی می کنی ، می بازم ، می ترسم)
 
 

بازم یاد شعر خوب مولانا میوفتم ...


خنک آن قمار بازی، که بباخت هرچه بودش 

 

به سرش نماند الا،هوس قمار دیگر

شنبه 18 اردیبهشت 1389 - 12:50:55 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
آمار وبلاگ

173457 بازدید

45 بازدید امروز

31 بازدید دیروز

314 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements